چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی....
پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰ ب.ظ
قایقی ساخته ام...
جنسش از راز و نیاز
بادبانش از صبر،
دکلش از ایمان
در شبی مهتابی...
سفری دور و دراز،
می کنم از لب دریا آغاز،
دل به امواج بلا خواهم داد...
اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد،
که مرا منصرف از راه کند،
راه بیراهه کند،
باکی نیست...
من به همراه، دعایی دارم
و به دل، قطب نمایی دارم
و اگر در طی راه،
به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی...
باز اندوهی نیست،
بازوانی دارم،
میزنم آب و شنا می کنم و میدانم،
که « خدایی » دارم...
۹۸/۰۳/۰۹